چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ
اندر احوال این روزها
یک روز سگی از کنار شیرخفته ای رد میشد . وقتی سگ دید شیر خوابیده ، طنابی اورد و شیر را محکم به درختی بست.وقتی شیر بیدار شد متوجه وضعیتش شد. سعی کرد تا طناب را باز کند اما نتوانست.در همان هنگام خری در حال گذر بود . شیر رو به خر کرد و گفت :
ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم .
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.وقتی شیر رها شد و خود را از خاک و گرد و عبار خوب تکانید ، رو به خر کرد و گفت :
من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم
خر با تعجب گفت:
ولی تو قول دادی!!!
شیر گفت :
من به تو تمام جنگل را میدهم .
زیرا در مکانی که سگان دیگران را بند کشند و خران برهانند دیگر نمیتوان زندگی کرد ...
- ۹۴/۰۶/۰۴