- ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۱۵
ﭘﺸﺖ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺘﺎﺑﺪ !
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖ !
ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ؛ ﺗﻨﺶ ﺯﺧﻢ
ﺁﻟﻮﺩ ﺍﺳﺖ،
ﻫﻤﻪ ﺟﻨﮕﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻩﻫﺎ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ
ﻣﻦ ﻣﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ؟ !
ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻗﻄﺒﯽ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺍﻣﺎ
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﺮﺷﺐ ﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯾﺴﺖ !
ﭘﺸﺖ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻤﮏ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ
ﻭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﮐﻮﯾﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﻫﯿﭻ
ﺟﻨﮕﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ !
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺍﺳﯿﺮ ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﻭ ﺣﺎﻻ ...
ﺣﺎﻻ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺳﺎﺧﺘﻪ
ﺍﻧﺪ،
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ، ﻋﺸﻖ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﺞ ﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺗﻤﺎﺷﺎ
ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﭘﺸﺖ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭﻫﺎﯼ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺘﺎﺑﺪ
یک روز سگی از کنار شیرخفته ای رد میشد . وقتی سگ دید شیر خوابیده ، طنابی اورد و شیر را محکم به درختی بست.وقتی شیر بیدار شد متوجه وضعیتش شد. سعی کرد تا طناب را باز کند اما نتوانست.در همان هنگام خری در حال گذر بود . شیر رو به خر کرد و گفت :
ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم .
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.وقتی شیر رها شد و خود را از خاک و گرد و عبار خوب تکانید ، رو به خر کرد و گفت :
من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم
خر با تعجب گفت:
ولی تو قول دادی!!!
شیر گفت :
من به تو تمام جنگل را میدهم .
زیرا در مکانی که سگان دیگران را بند کشند و خران برهانند دیگر نمیتوان زندگی کرد ...